گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۷۱

 

خاکسترم را دود دل ابر بهاری می کند

در عالم یاد رخی آیینه تاری می کند

چشمی که طعن مستیم بر هوشیاری می زند

پنهان چرا در خاطرم پیمانه کاری می کند

یاد فراغت می دهد خاکم به تاراج غبار

[...]

اسیر شهرستانی
 
 
sunny dark_mode