×
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۵
دیدی چهاکرد، غم با دل من؟
رسوا دل من، شیدا دل من
نور جمالت، شمع تجلی
تن کوه طور و موسی دل من
از خاطرم برد یاد تو تنگی
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۵
جانا میاموز، فارغ نشستن
باید دلی را از غمزه خستن
بگذار ربزد آزادی اش خون
صیدی که آموخت از دام جستن
در وادی عشق گام نخست است
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۴۲
بنواخت نی را، لبهای نایی
ما بی نواییم، آه از جدایی
در کعبهٔ دل، مانده ست داغم
چون فلس ماهی، از ناروایی
در شام هجرت، چون شمع کشته
[...]