×
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۲ - رسالهٔ نصیحة الملوک [۱-۷۵]
اگر هست مرد از هنر بهره ور
هنر خود بگوید نه صاحب هنر
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۲ - رسالهٔ نصیحة الملوک [۱-۷۵]
سر گرگ باید هم اول برید
نه چون گوسفندان مردم درید
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۲ - رسالهٔ نصیحة الملوک [۱-۷۵]
خداوند فرمان و رای و شکوه
ز غوغای مردم نگردد ستوه
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۲ - رسالهٔ نصیحة الملوک [۱-۷۵]
چو گرگان پسندند بر هم گزند
برآساید اندر میان گوسپند
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۳ - رسالهٔ نصیحة الملوک [۷۶-۱۵۱]
مروت نباشد بر افتاده زور
برد مرغ دون دانه از پیش مور
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۳ - رسالهٔ نصیحة الملوک [۷۶-۱۵۱]
چو ما را به غفلت بشد روزگار
تو باری دمی چند فرصت شمار
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۳ - رسالهٔ نصیحة الملوک [۷۶-۱۵۱]
چو بیداد کردی توقع مدار
که نامت به نیکی رود در دیار
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۴ - رساله در عقل و عشق
کسی ره سوی گنج قارون نبرد
و اگر برد ره باز بیرون نبرد
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۴ - رساله در عقل و عشق
کسی را در این بزم ساغر دهند
که داروی بیهوشیاش در دهند
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۴ - رساله در عقل و عشق
در این ورطه کشتی فرو شد هزار
که پیدا نشد تختهای بر کنار
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۴ - رساله در عقل و عشق
کسی را در این بزم ساغر دهند
که داروی بیهوشیاش در دهند
*
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۵ - در تربیت یکی از ملوک گوید
جوانمرد و خوشخوی و بخشنده باش
چو حق بر تو باشد تو با بنده باش
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۵ - در تربیت یکی از ملوک گوید
بسا اهل دولت به بازی نشست
که دولت به بازی برفتش ز دست
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۵ - در تربیت یکی از ملوک گوید
زر افشان چو دنیا بخواهی گذاشت
که سعدی دُر افشاند اگر زر نداشت