×
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹
دلا با مغان آشنائی طلب
ز پیر مغان آشنائی طلب
به کنج قناعت گرت راه نیست
ز دیوانگان رهنمائی طلب
وگر اوج قدست کند آرزو
[...]
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰
دلا باز آشفته کاری مکن
چو دیوانگان بیقراری مکن
گرت نیست دردی، غنیمت شمار
ورت هست فریاد و زاری مکن
چو کارت ز عشقست و بارت ز عشق
[...]
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳
خدایا تو ما را صفائی بده
به ما بینوایان نوائی بده
در گنج رحمت به ما برگشا
وزان داد هر بینوائی بده
همه دردناکان درماندهایم
[...]
عبید زاکانی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳ - در شکایت از قرض
مرا قرض هست و دگر هیچ نیست
فراوان مرا خرج و زر هیچ نیست
جهان گو همه عیش و عشرت بگیر
مرا زین حکایت خبر هیچ نیست
هنر خود ندانم و گر نیز هست
[...]