گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۴۳

 

منم و خیال بازی شب و روز با جوانان

ز خط خوش تو با خود ورقم خیال جوانان

که زید به شهر ازینان که اسیر تو جهانی

تو چو خونیان ظالم ز کرشمه تیغ رانان

تو که پیر زهد و تقوی به خرامشی کشد صد

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
sunny dark_mode