گنجور

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۸

 

آفتابی تو و اعیان وجودت مطلع

پیش عارف لقبت واجب ممکن برقع

عاشقان کز تو به خورشید رخان خرسندند

قنعوا منک بادنی لمعات تلمع

عشق ورزان که نه در عشق تو جان باخته اند

[...]

جامی
 
 
sunny dark_mode