گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۸۳

 

نه زر و سیم و نه باغ و نه دکان می ماند

هرچه در راه خدا می دهی آن می ماند

ز آنچه امروز به جمعیت آن مغروری

به تو آخر دل و چشم نگران می ماند

دل بر این عمر مبندید که از صحبت تیر

[...]

صائب تبریزی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۳۲۹

 

زین گلستان همه سودم به زیان می ماند

چون گل زرد، بهارم به خزان می ماند

سر زلفش که مرا دشمن جان بود به دست

در کف شانه به سررشته جان می ماند

لب گل از گهرآمیزی دندان خالی ست

[...]

طغرای مشهدی
 
 
sunny dark_mode