×
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۲۹
دایماً چون دو دست اهل دعا
هر دو پایش بر آسمان بودی
غالباً جز به گاه وجد و سماع
کف پا بر زمین نمیسودی
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۳۱
عاقلا همنشین ساده مشو
که ز گفتار ساده بر نخوری
مرو ای دزد در سرای تهی
که از آن دستِ پُر برون نبری
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۳۳
گر هزار آستین برافشانی
ندهندت زیاده از روزی
آتش حرص را مزن دامن
که خود اندر میانه میسوزی
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۳۶
نفس با عقل آشنا نشود
زاع را نفرتست از طوطی
سفله راگر هزارگنج دهی
نشود رام جز که با لوطی
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۳۷
چون زبان راز دل نمیداند
چیستش چاره غیر دلتنگی
چون نداند زبان رومی را
از حسد تنگدل شود زنگی