گنجور

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۲۹

 

دایماً چون دو دست اهل دعا

هر دو پایش بر آسمان بودی

غالباً جز به گاه وجد و سماع

کف پا بر زمین نمی‌سودی

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۳۱

 

عاقلا همنشین ساده مشو

که ز گفتار ساده بر نخوری

مرو ای دزد در سرای تهی

که از آن دستِ پُر برون نبری

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۳۳

 

گر هزار آستین برافشانی

ندهندت زیاده از روزی

آتش حرص را مزن دامن

که خود اندر میانه می‌سوزی

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۳۶

 

نفس با عقل آشنا نشود

زاع را نفرتست از طوطی

سفله راگر هزارگنج دهی

نشود رام جز که با لوطی

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۳۷

 

چون زبان راز دل نمی‌داند

چیستش چاره غیر دلتنگی

چون نداند زبان رومی را

از حسد تنگدل شود زنگی

قاآنی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode