×
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر خفیف » شمارهٔ ۲۱
گفت کاین مردمان بی باکند
همه همواره دزد و چالاکند
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر خفیف » شمارهٔ ۲۳
بر سر باد تند و موج بلند
تا بیک آبخوستشان افکند
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر خفیف » شمارهٔ ۲۴
فعل آلوده گوهر آلاید
از خم سر که سر که پالاید
هر کجا گوهری بدست بدیست
بدگهر نیک چون تواند زیست
بد ز بد گوهران پدید آید
[...]
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر خفیف » شمارهٔ ۲۷
با درفش ار تپانچه خواهی زد
باز گردد بتو هر آینه بد
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر خفیف » شمارهٔ ۲۹
هر که را رهبری کلاغ کند
بی گمان دل بدخمه داغ کند
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر خفیف » شمارهٔ ۳۰
تیز شد عشق و در دلش پیچید
جز غریو و غرنگ نپسیچید
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر خفیف » شمارهٔ ۳۲
روز پیکار و روز کردن کار
بستدندی ز شیر شرزه شکار
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر خفیف » شمارهٔ ۳۴
بارگی خواست شاد بهر شکار
بر نشست و بشد بدیدن شار
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر خفیف » شمارهٔ ۳۷
خواستم با نیاز و داشادش
پدر اینجا بمن فرستادش
حرکاتش همه ره هنرست
برم از جان من عزیزترست
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر خفیف » شمارهٔ ۳۸
شد مژه گرد چشم او ز آتش
نیش [و] دندان کژدم و کربش