گنجور

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱

 

کلوخ جسم را در آب انداز

مکن مهمل بصد اشتاب انداز

چو اسمعیل شوقر بان و سررا

به پیش تیغ آن قصاب انداز

پس آنکه ذره سان جانی که داری

[...]

کوهی
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۱۵۸

 

ز آفتابت مها نقاب انداز

اضطرابی در آفتاب انداز

ذره وش ز آفتاب طلعت خویش

عالمی را در اضطراب انداز

سرکشانرا بگیر و برگردن

[...]

نورعلیشاه
 
 
sunny dark_mode