گنجور

کسایی » ابیات پراکنده از فرهنگهای لغت » شمارهٔ ۹

 

باد و گردم نکرد زشتی هیچ

با دل من چرا شد ایدون زشت

زانکه خویی پلید کرد مرا

هر که را خو پلید ، هست پلشت

کسایی
 

کسایی » ابیات پراکنده از فرهنگهای لغت » شمارهٔ ۲۲

 

آن جهان را بدین جهان مفروش

گر سخندانی این سخن بنیوش

پیری آغوش بازکرده فراخ

تو همی گوش با شکافهٔ غوش

کسایی
 

کسایی » ابیات پراکنده از فرهنگهای لغت » شمارهٔ ۲۳

 

ای دریغا که مورد زار مرا

ناگهان باز خورد برف ِ وغیش

کسایی
 

کسایی » ابیات پراکنده از فرهنگهای لغت » شمارهٔ ۳۱

 

تیز بودیم و کند گونه شدیم

راست بودیم و باشگونه شدیم

سرو بودیم چندگاه بلند

گوژ گشتیم و چون درونه شدیم

کسایی
 

کسایی » ابیات پراکنده از فرهنگهای لغت » شمارهٔ ۳۲

 

نسوز نامرده ، ای شگفتی کار

راست با مردگان بگونه شدیم

خوب گر سوی ما نگه نکند

گو مکن ، شو که ما نمونه شدیم

کسایی
 

کسایی » ابیات پراکنده از فرهنگهای لغت » شمارهٔ ۳۸

 

آسمان آسیای گردان است

آسمان آس مان کند هزمان

کسایی
 

کسایی » ابیات پراکنده از فرهنگهای لغت » شمارهٔ ۴۱

 

کوهسار خشینه را به بهار

که فرستد لباس حورالعین

کسایی
 

کسایی » ابیات پراکنده از فرهنگهای لغت » شمارهٔ ۴۷

 

که نعمهای او چو چرخ روان

همه خواب است و باد و بادفَره

کسایی
 

کسایی » ابیات پراکنده از فرهنگهای لغت » شمارهٔ ۴۸

 

درهٔ من شده ست از نعمت

چون زنخدان خصم پر غَدره

کسایی
 
 
sunny dark_mode