×
کسایی » ابیات پراکنده از فرهنگهای لغت » شمارهٔ ۹
باد و گردم نکرد زشتی هیچ
با دل من چرا شد ایدون زشت
زانکه خویی پلید کرد مرا
هر که را خو پلید ، هست پلشت
کسایی » ابیات پراکنده از فرهنگهای لغت » شمارهٔ ۲۲
آن جهان را بدین جهان مفروش
گر سخندانی این سخن بنیوش
پیری آغوش بازکرده فراخ
تو همی گوش با شکافهٔ غوش
کسایی » ابیات پراکنده از فرهنگهای لغت » شمارهٔ ۲۳
ای دریغا که مورد زار مرا
ناگهان باز خورد برف ِ وغیش
کسایی » ابیات پراکنده از فرهنگهای لغت » شمارهٔ ۳۱
تیز بودیم و کند گونه شدیم
راست بودیم و باشگونه شدیم
سرو بودیم چندگاه بلند
گوژ گشتیم و چون درونه شدیم
کسایی » ابیات پراکنده از فرهنگهای لغت » شمارهٔ ۳۲
نسوز نامرده ، ای شگفتی کار
راست با مردگان بگونه شدیم
خوب گر سوی ما نگه نکند
گو مکن ، شو که ما نمونه شدیم
کسایی » ابیات پراکنده از فرهنگهای لغت » شمارهٔ ۴۷
که نعمهای او چو چرخ روان
همه خواب است و باد و بادفَره