گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۰ - هم در ثنای او

 

تا جهانست ملک سلطان باد

بر جهانش به ملک فرمان باد

شاه مسعود کاختر مسعود

در مرادش درست پیمان باد

همه دعوی طالع میمونش

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۷ - ستایش

 

ملکا بنشین بر تخت به کام

می مشکین خور در زرین جام

هیبت سوزان خود خنجر توست

بر مکش خنجر زرین ز نیام

حشمت عدل علایی به جهان

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۹ - بخل کوه

 

گرچه پیوسته همه از زر و سیم

گنجها پر کند این کوه کلان

طرف های کمرش برف و یخست

بخل از این بیش نباشد به جهان

مسعود سعد سلمان
 
 
sunny dark_mode