گنجور

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۰

 

چه کند بنده که بر جور تحمل نکند

دل اگر تنگ شود مهر تبدل نکند

دل و دین در سر کارت شد و بسیاری نیست

سر و جان خواه که دیوانه تأمل نکند

سحر گویند حرامست در این عهد ولیک

[...]

سعدی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۵

 

چه کند دل که جفای تو تحمل کند

که اگر جان طلبی، بنده تامل نکند

واجب است ار دهن غنچه بدوزند به خار

تا در ایام جمالت سخن گل نکند

هر که را چشم به رخسار گلی سرخ شده است

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
sunny dark_mode