گنجور

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۸

 

جان به حسرت نتوان بی‌رخِ جانان دادن

خواهمش دیدن و حیران شدن و جان دادن

دو جهان در عوض یک سر موی تو کم است

دل و جان خود چه متاعی‌ست که نتوان دادن؟

جرعه‌ای بخش از آن لب، که ثوابی‌ست عظیم

[...]

هلالی جغتایی
 
 
sunny dark_mode