نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۱۶
دلبرا الفت رندان کهن کار تو نیست
صحبت مجلس اغیار سزاوار تو نیست
گر قصوری ز سر طرۀ طرار تو نیست
ز چه بازار کس آشفته ز بازار تو نیست
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۱۷
پاس خوددار که تو مست و حریف عیار است
دزد جهدش همه آشفتگی بازار است
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۱۸
هرزه گردی نه سزای چو تو شیرین پسر است
کار رندان دگر و شیوۀ خوبان دگر است
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۲۱
همه شب چشم من و صبح گریبان تو بود
طرفه شوری به سرم از لب خندان تو بود
سر و کارم همه با زلف پریشان تو بود
بندهوارم همه شب گوش به فرمان تو بود
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۲۳
گفتمت چونتو من دلشده را یار شوی
مرهم سینه و آرام دل زار شوی
نه دل زار مرا مایۀ آزار شوی
عاقبت ساقی خلوتکه اغیار شوی
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۲۴
با تو آمیزش غیر الفت قند و مگس است
خودفروشی مکن ایشوخ بس است ارهوس است
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۴۰
هر شب از یاد خطت از جگر سوختگان
دود آه است که بر دور قمر میگذرد
چشم خونبارهٔ ما آینهٔ طلعت تست
تا بدانی که چه بر اهل نظر میگذرد
من همان روز که رفتار تو دیدم گفتم
[...]
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۴۷
تا سر زلف تو در دست نسیم سحر است
راز سربستۀ ما در همه عالم سمر است
زاهد ار طعنه بعشاق زند معذور است
کار عاقل دگر و شیوۀ مجنون دگر است
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۴۸
دل که آزاد ز زنجیر بلا و محن است
تار زلف تو و را رشتۀ جانست و تن است
به سر زلف تو سوگند که پیمان تو من
نشکنم گرچه سر زلف تو پیمانشکن است
دل خریدار دو ابروی کجت شد آری
[...]
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۵۴
نقش وصل توام از ششدرغم ره نگشود
چکنم کار من دلشده وارون افتاد
ایکه تیر مژه بر سینه زدی نیر را
با حذر باش که بر کشور دل خون افتاد
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۵۵
روی بنما و به پای تو فشانم جان را
زلف بگشا که نهم بر سر کفر ایمان را
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۵۸
گر مرا راه گدائی بسر کوی تو بود
تا ابد دست من و حلقۀ گیسوی تو بود
سر دروئی مکن ایدوست که از فتنۀ عشق
پشت گرمی من ار بود بپهلوی تو بود
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۵۹
گر مرا در سر سودای تو شد جان سهل است
سر زلف تو ز آفات سلامت باشد
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۶۱
به سر زلف تو کز زلف تو سر مینکشم
چه کنم نیست جز اینم سر سودای دگر
رحمی ای خواجهٔ منعم به گدای در خویش
که ندارد ز تو جز بوسه تمنای دگر
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۶۳
جز دو ابروی کج یار بروی چونگار
می ندیده است کسی در سر یکمه دو هلال