گنجور

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴

 

گفتم ای ترک نظر سوی من غمگین کن

رحمتی بر من محنت زده مسکین کن

عشق من بی لب شیرین تو تلخ است چو زهر

به یکی بوسه همه زهر مرا شیرین کن

ای دل من شده از آتش هجران تو گرم

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۴

 

صلح با دشمن اگر خواهی هر گه که تو را

در قفا عیب کند در نظرش تحسین کن

سخن آخر به دهان می‌گذرد موذی را

سخنش تلخ نخواهی دهنش شیرین کن

سعدی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۵

 

ای شکرلب نظری سوی من مسکین کن

ترک یک بوسه بگو کام مرا شیرین کن

دهن و قند لبت پستهٔ شکّر مغز است

تو از آن پسته مرا طوطی شکّرچین کن

نرگس مست بگردان دل و جان بر هم زن

[...]

سیف فرغانی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸۴

 

وقت مرگ از سخنی درد مرا تسکین کن

تلخی زهر اجل در دل من شیرین کن

من نگویم که مرا عشوه وصل تو دواست

تو بهر شیوه که خواهی دل من تسکین کن

سیرت از غمزه دیدار نشاید دیدن

[...]

اهلی شیرازی
 
 
sunny dark_mode