گنجور

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰

 

یار در چشم و من دلشده خون می‌گریم

دوست در خانه من از شهر برون می‌گریم

دیده ابر که می‌بارد و جویی که رود

کاش دیدی که من شیفته چون می‌گریم

کشتزار فلکی سبز ز باران منست

[...]

صفای اصفهانی
 
 
sunny dark_mode