گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۰

 

عشق آشوب دل و جوش درون می‌آرد

گل این باغ نبویی که جنون می‌آرد

دارد آبی چمن عشق که یک قطره از او

مرغ تا خورد ز پا رشته برون می‌آرد

هر سر موی از آن زلف پریشان راهی‌ست

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۷۷

 

صحبت مردم افسرده سکون می آرد

آب استاده، ز پا رشته برون می آرد

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode