گنجور

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳۰

 

مدتی شد که زیاران سر دوری داری

ما نداریم شکیب از تو صبوری داری

خود تو شمعی نبود شمع زپروانه نفور

از عنادل زچه ای گل سردوری داری

مردم آسا زبصر غائب و پنهان زنظر

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 
 
sunny dark_mode