گنجور

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۷ - وله

 

گهم این یک بنشیب و گهم آن یک بفراز

گشته زین هردو مرا آخر عمر اول غم

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۷ - وله

 

تیغ هندی گهر و مرکب توسن خواهد

بل کند خواهش خود بیش کز او ناید کم

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۷ - وله

 

جان فزا طوطی و دل باخته بلبل طلبد

گاه از مهر بوجد است و گه از قهر دژم

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۷ - وله

 

شمع گشتند و شرر بر دل پروانه زدند

فتنه خاست که ننشست بصد پند و قسم

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۷ - وله

 

چون خطت رست چمی با عسس اندر برزن

گاه از زیرکشی نعره و گاهی از بم

جیحون یزدی
 
 
۱
۸
۹
۱۰
۱۱
۱۲
۱۳
sunny dark_mode