گنجور

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۲

 

یار در نکته سرایی نه ز کس میماند

حرف در شهد لب او چو مگس میماند

گیردش آینه چهره ز نظاره غبار

در رخ او نگه ما به نفس میماند

روی خود بسکه خراشیدم از دست غمش

[...]

واعظ قزوینی
 
 
sunny dark_mode