گنجور

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۱

 

تا کی ای پیر مغان میکده را در بستن

جان یکسلسله مخمور زحسرت خستن

کف تو مقسم رزق است و دو گیتی مرزوق

چند شاید در روزی بدو عالم بستن

کهربائی تو و ما کاه یکی جذبه زلطف

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 
 
sunny dark_mode