گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۷

 

آمد از ذوق تپیدن نفس از یادم رفت

نگهی کرد که صد ملتمس از یادم رفت

خط چوگان دلم از سایه مژگان دزدید

شوخی چنگل باز و قفس از یادم رفت

سوختن تا گل صد برگ در آغوشم ریخت

[...]

اسیر شهرستانی
 
 
sunny dark_mode