گنجور

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

هر که دارد دل چون آینه سیمای تو را

می کند خوب ز چشم تو تماشای تو را

رم نکردی ز من و رام کسی هم نشدی

آفرین باد دل و دیدهٔ بینای تو را

دایماً چشم تو انداز رمیدن دارد

[...]

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷

 

نتوان یافت به خود منزل و مأوای تو را

که ندیده است به غیر از تو کسی جای تو را

عمرها شد که حنا کرده به خوبان بیعت

که به کام دل خود بوسه زند پای تو را

فرق ننهادم و تغییر ندیدم دیدم

[...]

سعیدا
 
 
sunny dark_mode