گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۸

 

دل اگر رفت گرفتار طلسم خاک است

سر اگر نیست به جا در سفر فتراک است

خون ما ریخت که آتش به جهان اندازد

شعله را جوهر شمشیر ستم خاشاک است

هست چون کشتی رحمت چه غم از بحر گناه

[...]

اسیر شهرستانی
 
 
sunny dark_mode