گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۵

 

دلم از خم صفا جام مصفا زده است

همتم سنگ بر این طارم مینا زده است

نقد عرفان ز مقلد مطلب کان مسکین

دست در آرزوی نسیه فردا زده است

زر و سیمی که بر آن خواجه نظر دوخته است

[...]

۷ بیت
جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۶

 

ترک گلچهره من خیمه به صحرا زده است

در دل لاله رخش آتش سودا زده است

شد چنان پایه آه من ازان ماه بلند

که سراپرده بر این طارم مینا زده است

بهر قتل که کمر بست ندانم که مرا

[...]

۷ بیت
جامی
 

صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۷۱

 

لعل سیراب تو ترخنده به صهبا زده است

نگهت زهر به سرچشمه مینا زده است

گوهر جرات من در صدف طوفان نیست

بارها قطره من بر صف دریا زده است

۲ بیت
صائب
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۰

 

هم در ایجاد شکستی به دلم پا زده است

نقش شیشه‌ گرم سنگ به مینا زده است

راه خوابیده به بیداری من می‌گرید

هرکه زین ‌دشت ‌گذشته‌ست به من پا زده است

حسن یکتا چه جنون داشت‌ که از ننگ دویی

[...]

۱۱ بیت
بیدل دهلوی