گنجور

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۸

 

مدد ای عشق که از عقل در آزارم من

رحمتی کن برهانم که گرفتارم من

خیز اقبال کن ای ساقی مستان با جام

که زهشیاری از این دور در ادبارم من

منکه با کفر سر زلف تو بستم پیمان

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 
 
sunny dark_mode