گنجور

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۵

 

ساقیا من که خرابم ز نو آبادم کن

تشنه‌ام خضری و از جرعهٔ امدادم کن

زازل گرچه نهادند مرا بنیان کج

راست خواهی تو خرابم کن و آبادم کن

در وجود من خاکی نبود آب طرب

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 
 
sunny dark_mode