گنجور

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹

 

چشم بیمار تو تا مست و خراب افتاده است

در سر من هوس جام و شراب افتاده است

تا حدیث لب میگون تو در شهر افتاد

زاهد گوشه نشین با می ناب افتاده است

نظم دندان تو تا دیده ام ای پسته دهن!

[...]

نسیمی
 
 
sunny dark_mode