گنجور

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳

 

هرکه را غیبتی از خویش میسر گردد

در مقام ملکش خانه مقرر گردد

جان صافی تو، زآلایش تن، تیره شده ست

هرچه روشن بود، از خاک مکدر گردد

پری و دیوتو، حرص و غضب غالب توست

[...]

سراج قمری