گنجور

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۳ - عشوه و تمویه

 

از منت شرم نیامد که پس از چندین مدح

وعده های تو همه عشوه و تمویه بود

مردریگی که مرا خواهی دادن بدو سال

چند محتاج بترویح و بتوجیه بود

من خجل میشوم از هر که بخواند شعرم

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۹ - تشریف

 

نشوم من ز تو خرسند بتحسینی و بس

که گر احسنت نگوئی تو چو تو صد گویند

تو مرا لایق این خدمت تشریفی ده

زانکه تحسین تهی ام دگران خود گویند

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳۹ - مزبله دیو

 

تا کی ایدل تو درین مزبله دیو زحرص

خویشتن را زره عقل و خرد گم بینی

برجهانی چه نهی دل که زبس آزونیاز

موج آفت را بر چرخ تلاطم بینی

چند ازین بیخردان خیره ملامت شنوی

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق