×
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۰
مفروشید کمان و زره و تیغ ، زنان را
که سزا نیست سلحها به جز از تیغ زنان را
چه کند بنده صورت کمر عشق خدا را
چه کند عورت مسکین سپر و گرز و سنان را
چو میان نیست کمر را به کجا بندد آخر
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲
تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را
نفسی یار شرابم نفسی یار کبابم
چو در این دور خرابم چه کنم دور زمان را
ز همه خلق رمیدم ز همه بازرهیدم
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱
چون تو جان منی ای جان چه کنم جان و جهان را
چو منم زنده به عشقت چه کشم منت جان را
چو رسد از تو جراحت بود آن منت و راحت
بدو صد لابه از آن رو طلبم زخم سنان را
چو حدیث تو نگویم صفت عشق نجویم
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۰
چه غم از کشمکش ماست جهان گذران را؟
خار مانع نشود قافله ریگ روان را
نکنند اهل دل از کجروی چرخ شکایت
کجی تیر بود باعث آرام نشان را
نغمه در زاهد پوسیده سرایت ننماید
[...]