×
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۴
نیست پروای کدورت دل بی کینه ما را
زنگ پیراهن تن می شود آیینه ما را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۰۳
شانه با صد دست از بست و گشادش درهم است
قفل وسواسی که می گویند، زلف پر خم است؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۱۳
تا دل بی تاب من گرم طلب گردیده است
خار صحرای ملامت موی آتشدیده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۳۶
دل دگربار در آن زلف دو تا افتاده است
چشم بد دور که بسیار بجا افتاده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۳۸
باز سرمشق جنونم خط نازک رقمی است
که دو نیم است ز عشقش دل هر جا قلمی است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۸۷
تازه رو زخم کهن از زخم های تازه شد
غنچه را خمیازه گل باعث خمیازه شد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۹۴
آن که لب باز از سر رغبت به غیبت می کند
حلقه ذکر خدا را طوق لعنت می کند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۲۵
در حریمی که لب خود به شکرخنده گشایی
از لب بام کنند اهل هوس بوسه ربایی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۴۲
حرص کرد از دعوی فقر و فنا شرمنده ام
بخیه از دندان سگ دارد لباس ژنده ام
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۵۳
ما نه امروز ز گلگشت چمن سیر شدیم
غنچه بودیم درین باغ که دلگیر شدیم