گنجور

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

به سر تو که دل تو سر انصاف ندارد

آن زید شاد کز اول به غمت جان بسپارد

آنکه یارش تو نباشی نفسی با که نشیند؟

وانکه حالش تو نپرسی غم دل با که گسارد؟

من خجل باشم اگر تا سر تو لعل بریزم

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 
 
sunny dark_mode