×
قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۰
مگر آن زمان به حال دل من رسیده باشی
که حدیث دردناکم ز کسی شنیده باشی
شود آن زمان تسلی ز تو دل که بعد قتلم
ز جفا، کشانکشانم به زمین کشیده باشی
ز خودی برآ چو مردان که غزال دلفریبش
[...]
قصاب کاشانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - تغافل
بت من به حسن و خوبی به خدا که تا نداری
به دلی نظر نکردم که در او تو جا نداری
ز تو چون کنم که یک جو غم بینوا نداری
به چه دل دهم تسلی که سری به ما نداری
به تو با چه رو بگویم که چرا وفا نداری
[...]