گنجور

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۱

 

مگر از کمین حسنی شبخون زده سپاهی

که گذشته باز بر دل پی تازه نگاهی

سر آن بهشت گردم که درو ز جوش عصمت

جگر نسیم سوزد ز طپیدن گیاهی

صنمی‌ست قاتل من که به عرصه گاه محشر

[...]

فصیحی هروی
 
 
sunny dark_mode