×
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۵
تو ز روی مهربانی بمیان مگر در آئی
که کنند صلح با هم شب ما و روشنائی
دل خونچکان بزلف تو هنوز هست خندان
که شود ز دستباری کف شانه ها حنائی
برهش قدم ز سر کن، بفکن کلاه نخوت
[...]
۱۰ بیت