گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۰

 

گر زند آتش به جان رویش چنین آیینه را

زود خواهد کرد خاکسترنشین آیینه را

عکس خط و خال عنبربار آن مشکین غزال

می کند پرنافه چون صحرای چین آیینه را

تا چه خواهد کرد یارب با دل مومین من

[...]

صائب تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴

 

بس که بگذارد زشرم آن مه جبین آیینه را

همچو آب از دست ریزد بر زمین آیینه را

پاک طینت قانع است از صاف لذتها به درد

موم باشد خوبتر از انگبین آیینه را

در کف هر کس که باشد صفحهٔ تصویر اوست

[...]

جویای تبریزی
 
 
sunny dark_mode