حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۰۳
گر به قلّاشی و رندی در جهان افسانهایم
باش گوای خواجه باری ثابت و مردانهایم
وقت وقتی بی محابا گر در آتش میرویم
با گلِستان خلیل الله ز یک کاشانهایم
گوشه چون عنقا و آتش چون سمندر والسلام
نه چو مرغِ خانگی محتاجِ آب و دانهایم
عاقلان را طاقتِ نورِ ظهورِ عشق نیست
کشف بر ما میکند دانی چرا دیوانهایم
حاضران ِ وقت […]
