گنجور

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۹۵

 

دوستان در کارِ خود حیران و مشکل مانده ام

چند کوشم چون کنم بی یار و بی دل مانده ام

منتظر در منزلِ حیرت به امّیدِ نجات

چشم بر در، دست بر سر، پای در گل مانده ام

چاره تسلیم است و بس امّیدِ استخلاص نیست

[...]

حکیم نزاری
 
 
sunny dark_mode