گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶۸

 

مردم چشم مرا برد آب و گر آیی درو

مردمی باشد که بنشینی چو بینایی درو

ماه را با چون تویی باری که نسبت می کند

نیست چون عیاری و شوخی و رعنایی درو

در رخت گم گشت عقل و گفت، یارب، چون کنم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
sunny dark_mode