گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸

 

ساقیا، پیش آر جام با صفای خویش را

روی ما بین و به ما ده رونمای خویش را

کف چو گنبدها کند هر دم صلای نوش کو

تا زهر گنبد صدا یابی صلای خویش را

کبک رفتارا، یکی بخرام و پا بر لاله سای

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹

 

ساختم از قتل نادِم دلربای خویش را

عاقبت زان لب گرفتم خونبهای خویش را

فکرِ دلهای پریشان کی پریشانش کند؟

آن که در پا افکند زلفِ دوتای خویش را

شبنمِ بیگانه‌ای این غنچه را در کار نیست

[...]

صائب تبریزی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۵

 

پیش می میرم به راهت نقش پای خویش را

گرد سرگردم زیادت مدعای خویش را

روز محشر من شهید منت از شرم و حیا

چون کنم اظهار یارب ماجرای خویش را

اسیر شهرستانی
 
 
sunny dark_mode