گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵۲

 

محو جانان خویش را جانان تصور می کند

قطره خود را بحر بی پایان تصور می کند

هر که در سرگشتگی ثابت قدم گردیده است

کوه را ابر سبک جولان تصور می کند

سرو سیمین ترا دیده است هر کس در لباس

[...]

صائب تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۰

 

اشتیاقم جام می را جان تصور می کند

هر خمی را چشمهٔ حیوان تصور می کند

در غم عشق آنکه دندان بر جگر افشرده است

خون دل را نعمت الوان تصور می کند

آنکه باشد مستی اش از ساغر سرجوش غم

[...]

جویای تبریزی
 
 
sunny dark_mode