گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸۷

 

یا رب، این ماییم از آن جان و جهان افتاده دور

سایه وار از آفتابی ناگهان افتاده دور

چون کنم، یاران، که من بیمارم و مرکب ضعیف

جان به لب نزدیک و راهی در میان افتاده دور

بینوا چون بلبلم، بی برگ چون شاخ رزان

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳

 

یا رب این ماییم از آن جان جهان افتاده دور

سایه‌وار از آفتابی ناگهان افتاده دور

ما چو اشکیم از فراقش مانده در خون جگر

برکناری وز میان مردمان افتاده دور

رحمتی ای همرهان، آخر که جای رحمت است

[...]

سلمان ساوجی
 
 
sunny dark_mode