×
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۳
ای غم تو جسم را جانی دگر
جان نیابد چون تو جانانی دگر
ای به زلف کافر تو عقل را
هر زمانی تازه ایمانی دگر
وی ز تیره غمزهٔ تو روح را
[...]
عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - فی التوحید باری عز اسمه
روز یافت ازتو بنو جانی دگر
زانکه هر روزی تو در شانی دگر
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۴۱ - سلام به هند بزرگ
بزم نورالدین، گلستانی دگر
درگه نور جهان، جانی دگر