×
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۲۰ - مقطع
آوخ ! آوخ ! وای وای و درد درد!
دل ز درد آزاد داری روی زرد
از رخ زردم روان و ز دل روان
وز روان زی دل روان آزار و درد
دور دارد آرزوی دل ز دور
[...]
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۳۳ - در حق شمس الدین
آمدم سوی سرای شمس دین
بازگشتم چون جمال او نبود
من چه خواهم کرد بی او آن سرای؟
تشنه را از ساغر فارغ چه سود؟
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۵۰ - در مدح عمر بن عبدالعزیز
دو عمر آورد پیدا روزگار
هر دو را نام پدر عبدالعزیز
آن عمر را عدل بود آیین و رسم
این عمر را عدل هست و علم نیز
آن عمر مر ظالمان را کرد قهر
[...]
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۵۳ - در حق شمس الدین
گزیده شمس دین ای از نهیبت
شده حال بداندیشان مشوش
کشیده بر سرت تأیید سایه
فگنده بر درت اقبال مفرش
بدست باس تو چون موم آهن
[...]
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۷۸ - د رحق شمس الدین
شمس دین ، ای خدمت درگاه تو
بر همه آزادگان فرخ شده
از مهمات هدی امر ترا
سمع و طاعت از هدی پاسخ شده
در عری گاه سپهر خدعه گر
[...]