گنجور

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰

 

دوش بختم دامنی در چنگ داشت

در گل روی نگاهم رنگ داشت

بس که می شد التماس دل قبول

از تمنای شهادت ننگ داشت

در خیالم شکر بود و شکوه بود

[...]

عرفی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵

 

تشنه ام رطل گران خواهم گزید

آتش آتش نشان خواهم گزید

جنت ار عرض متاع خود دهد

انتعاش ابلهان خواهم گزید

گر به خون خوردن دهندم اختیار

[...]

عرفی
 

عرفی » قصیده‌ها » شمارهٔ ۳۲ - در مدح میرابوالفتح

 

باز گلبانگ پریشان می‌زنم

آتشی در عندلیبان می‌زنم

حجله گل بهر من بستند و من

سر به دیوار گلستان می‌زنم

در بن هر خار خنجر می‌خورم

[...]

عرفی