گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۶۷

 

پیش میخواران سبک چون پنبه مینا مباش

از سبکساری چو کف سیلی خور دریا مباش

دختر زرکیست تا مردان زبون او شوند؟

بیش ازین مغلوب این معشوقه رسوا مباش

از محیط می برون آور گلیم خویش را

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۷۲

 

مست ناز من چنین مغرور و بی پروا مباش

پادشاه عالمی، در حکم استغنا مباش

حسن چون تنها شود، از چشم خود دارد خطر

در تماشاخانه آیینه هم تنها مباش

صائب تبریزی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۲

 

زردرو چون خوشه، بهر روزی فردا مباش

همچو گندم چین پیشانی ز سر تا پا مباش

پشت غیرت خم ز بار منت دونان مکن

گو بنای تن به امداد عصا برپا مباش!

دیده از عالم بپوش و، روی دلگیری مبین

[...]

واعظ قزوینی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴

 

در سر کوی وفا با کوه کن هم گام باش

جان شیرین را به شیرین بخش و شیرین کام باش

گر زلیخا نیستی پیراهن یوسف مدر

ور نه در بازارها رسوای خاص و عام باش

یا به دور چشم او لاف نظر بازی مزن

[...]

فروغی بسطامی
 
 
sunny dark_mode