گنجور

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۳۰۱

 

گر خورد در فوت ما آن گل تاسف، دور نیست

می گزد در ماتم پروانه شمع انگشت خود

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۳۰۵

 

بس که برهم خورد بزم دلخوشی از رفتنت

صاف می از درد مینا، خاک بر سر می کند

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۳۰۸

 

عاشقان چون نیت کوچ سحرگاهی کنند

خیمه های آه را در نصف شب راهی کنند

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۳۱۵

 

کندن دل زان جوان، آسایش این پیر شد

از کشش یابد خلاصی، چون کمان بی تیر شد

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۳۱۷

 

چند گویی در وجود دختر رز عیب نیست

عیب او این بس، که غم را از دل ما می برد!

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۳۲۰

 

گر به میخانه رسد زاهد افسرده نفس

آتش باده شود دود و ز روزن برود

تا به کی خفته بود اشک به گهواره چشم؟

بگذارید که این طفل به دامن برود

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۳۲۴

 

عاشق و معشوق را با هم زبان و دل یکی ست

گل پریشانی چو بیند، شکوه را بلبل کند

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۳۲۸

 

همنشین بی نفاق از بس درین محفل کم است

گشت ساقی مضطرب، چون شیشه در پهلو ندید

آنچه در عشق تو می بینم ز بخت واژگون

هیچ کس در وادی اسلام از هندو ندید

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۳۳۲

 

گر به خون دل درین بستان گرفتم کلبه ای

چون بنای قصر گل، آباد او ویرانه بود

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۳۳۶

 

بی نصیب از باغ وصلش بر نمی آید دلم

گر به دستش گل نیفتد، دست بر سر می زند

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۳۳۸

 

بر نمی تابد دلم، پس مانده پرویز را

گنج باد آورد می خواهم اگر باد آورد

بس که آن بدخو مرا بی بهره می خواهد ز وصل

می کند خود را فرامش، گر ز من یاد آورد

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۳۴۷

 

بس که از چشم تر ما آستین نمناک شد

دست ما در آستین همرنگ برگ تاک شد

آستین برداشتم یک دم ز پیش آب چشم

شام غم تا دامن صبح از کدورت پاک شد

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۳۵۰

 

زخم ما چون زخم سوسن گشت سرتاسر کبود

بس که هردم پشت پا بر روی مرهم می زند

چون ز شوق روی جانان، طفل اشک آید به رقص

مردم چشمم، ز مژگان دست برهم می زند

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۳۵۲

 

هر کجا گلشن حسن تو گشاید در فیض

لاله در دست چمن، کاسه دریوزه شود

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۳۵۴

 

مصلحت در تلخکامی دیده پیر می فروش

زهر اگر پیموده، چون پیمانه باید صبر کرد

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۳۵۵

 

کی بود دیوانگان را ترسی از باران سنگ؟

هر طرف از بیم عقل خود گریزان گشته اند!

نی شناسای خط سنبل، نه مضمون فهم گل

آبها طفلانه دایم بر گلستان گشته اند

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۳۵۶

 

زخمی تیغ خمارم، کو مروت پیشه ای

کز دهان شیشه می، پنبه مرهم دهد

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۳۶۵

 

در ازل نگشود چشمم تا غمش پیدا نشد

دیده ام چون شمع جز بر روی آتش وا نشد

گر به سویش ره نیابی، پا مکش از جستجوی

قطره بی سرگشتگی همصحبت دریا نشد

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۳۶۶

 

گفتگوی گلشن رویش دهان را تازه کرد

حرف سنبلزار گیسویش زبان را تازه کرد

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۳۷۵

 

رهبری کو تا دل از سرگشتگی بی غم شود

خضر بیشم کرد سرگردان، که عمرش کم شود!

سرزمین عیش بی نور است، می در جام ریز

کی برافروزد چراغ لاله چون بی نم شود

تاک راکز ابر رحمت در چمن آبستن است

[...]

طغرای مشهدی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۱۱
sunny dark_mode