×
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قطعات » شمارهٔ ۲۲
سفله ای می خواست عذر عارفی کز آمدن
سوی تو مانع مرا اشغال گوناگون بود
گفت خامش کن که گر سویم نیاید چون تویی
منت ناآمدن از آمدن افزون بود
۲ بیت
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قطعات » شمارهٔ ۲۴
خلق عالم را ز گاو و خر نبینم فارقی
گر چو گاو و خر بر ایشان فرض گوش و دم کنم
روی در کشف معارف گر روم درگوشه ای
وز میان این جماعت نام خود را گم کنم
گاه گاهی بیتکی گویم پی تشحیذ طبع
[...]
۳ بیت
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قطعات » شمارهٔ ۳۲
دی رسید از مطبخ خواجه که بادا دود آن
رفته چون ظل زمین تا طارم فیروزه رنگ
یک طبق سیمین دوایر کرده بر اقطار طی
حشو آن در دیده دانش نموده بی درنگ
همچو جنس نغز پیچیده در اوراق رقیق
[...]
۳ بیت
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قطعات » شمارهٔ ۳۵
کرد تهمت حاسدی کز شهر یاران کهن
می رود جامی ز بس آزارهای نو به نو
بخردی گفتا چو نقد عمر خود یعنی سخن
می گذارد پیش ما هر جا که خواهد گو برو
چون ز کنجد روغن صافی تمام آمد برون
[...]
۳ بیت
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » اشعار پراکنده » شمارهٔ ۲
گفت دانایی چو پرسیدم که قلب العبد این
از سر بینش که قلب العبد بین الاصبعین
۱ بیت
تعداد کل نتایج: ۴۵